پیوند ها
عنوان: مبانی نظری و پیشینه تحقیق هوش هيجانی
فرمت ورد قابل ویرایش
تعداد صفحات: 79
همراه با رفرنس نویسی و پاورقی داخل متن
منابع کامل
ممکن است در توضیحات بهم پیوستگی در کلمات وجود داشته باشد ولی در فایل word اینگونه نیست.
قسمتی از متن:
از لحاظ تاريخي پيدايش هوش هيجاني را مي توان در چند دوره مورد بررسي قرار داد:
1- سالهاي 1969-1900 : در اين دوره قلمرو آزمونهاي هوش گسترش يافته و موضوعات هوش و هيجان به طور مجزا و تفكيك شده مورد توجه قرار گرفته بودند در اين مقطع داروين دربارهي توارث و تكامل به بحث پرداخت. همزمان با گسترديگ آزمونهاي هوش، روانشناسان به تحقيق در زمينهي هوش كلامي اقدام نمودند (سياروچي و همكاران، 2001).
2- سالهاي 1989-1970 : در اين دوره حوزهي مطالعاتي شناخت و تأثير متقابل احساسات و هيجانات در تفكر مورد توجه قرار گرفت. در اين دوره قلمرو پژوهش در زمينهي ارتباط غير كلامي، بر حول محور درك اطلاعات موجود در ارتباطات غيركلامي مانند حالات منعكس در چهرة افراد متمركز گرديد (مارلو[1]، 1986).
در سال 1983 هووارد گاردنر شروع به نوشتن كتابي تحت عنوان «قالب هاي ذهن» كرده گاردنر در اين كتاب عنوان مي نمايد كه فقط يك نوع هوش وجود ندارد. او در كتاب خود به قابليت هاي هفت گانه اي اشاره مي كند، اين قابليت ها عبارت اند: مهارت زباني، توانايي منطقي – رياضي، قدرت تجسم، نبوغ در تحرك و جنبش، استعداد موسيقي، مهارتهاي بين فردي و ظرفيت درون فردي.
الگويي كه گاردنر براي سنجش هوش افراد ارائه مي دهد حالتي چندگانه دارد. گاردنر و همكارانش اين فهرست هفت تايي را به بيست نوع مهارت مختلف گسترش داده اند. بر اساس اين ديدگاه، هوش درون فردي به هم پيوسته اي است كه به طرف درون باز مي گردد و در واقع ظرفيت فرد براي خلق الگويي صادقانه و دقيق از خود است. الگويي كه از آن بتواند به طرز موثري در زندگي استفاده كند. هستهي هوش بين فردي شامل اين ويژگي است كه بتوانيم خلق و خو، روحيه، تمايلات و عوامل برانگيختگي را در افراد ديگر تشخيص داده و به طور مناسب به آنها پاسخ گوئيم. طبق نظر گاردنر هوش بين فردي كليد خودشناسي عبارت است از «آگاهي داشتن از احساسات شخصي خود و توانايي متمايز كردن و استفاده از آنها براي هدايت رفتار خويش» (گلمن، 1380).
3- سالهاي 1993-1990 : دو پرفسور امريكايي به نام هاي جان ماير و پيتر سالووي اقدام به انتشار مقالاتي در خصوص هوش هيجاني و اندازه گيري آن نمودند. آنها متوجه شدند كه بعضي از مردم بهتر از ديگران قادر به شناخت و تشخيص احساسات خود و ديگران بوده و در زمينهي حل مشكلات هيجاني بهتر عمل مي كنند (ماير، كارسو و سالووي، 1999).
هوش هيجاني از نظر آنان شامل توانايي درك معناي عواطف و احساسات و نيز توانايي استدلال و حل مسأله بر مبناي آنها مي باشد. از نظر آنان پردازش اطلاعات هيجاني به درك عواطف فهم احساسات مشابه و ارتباط آنها با يكديگر و مديريت هيجان اطلاق مي گردد (سياروچي و همكاران، 2001، به نقل از نوري، 1383). آنان زيربناري توصيف خود از هوش هيجاني را كه مشتمل بر پنج حيطهي اصلي شناخت عواطف شخصي، به كار بردن درست هيجانات، برانگيختن خود، شناخت عواطف ديگران و حفظ ارتباط هاي اجتماعي است، بر اساس نظريات گاردنر قرار دادهاند (گلمن 1380، به نقل از پارسا 1380).
[1]. Marlowe. H.A
مبلغ قابل پرداخت 18,000 تومان
برچسب های مهم